نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





پـــــــــــ نـــــــــه پــــــــــ

میگه دوربین کنترل سرعت؟پـَـ نـَـ پـَـ دوربین عکاسی گذاشتن از ماشینا عکس میگیرن میذارن تو فیسبوک تگ هم میکنن. آروم برو عکسمون خوب بیفته



به مامانم میگم:نمیخای واسه ما آستین بالا بزنی؟میگه:پسرم زن میخوای؟گفتم : پـَـ نـَـ پـَـ گفتم آستیناتو بالا بزنی با هم مچ بندازیم ببینیم کی قوی تره



***************************



رفتم تو ماهی فروشی به فروشنده می گم :آقا یه ماهی قزل آلا بدین.میگه : واسه خوردن میخای؟میگم: پـَـ نـَـ پـَـ اومدم واکسن هاری و کزازشو بزنم و برم



***************************



با دوستم رفتیم کشتارگاه میگه:اه اه اینجا چه بوی گوسفندی میاد.گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ میخواستی بوی اش رشته بیاد.



***************************



به بابام میگم :بابا پول داری؟میگه پول می خای؟میگم : پـَـ نـَـ پـَـ میخواستم ببینم اگه پول نداری بهت بدم که وقتی رفتی خونه جولو زن و بچت شرمنده نشی



***************************



تو اتوبان گشت نا محسوس یه ماشینو گرفته بود.راننده ماشینه به پلیسه میگه :می خای جریمم کنی؟ پلیسه میگه: پـَـ نـَـ پـَـ بادو تا همکارام میخاستیم حکم بازی کنیم یه یار کم داشتیم گفتیم مزاحم شما بشیم



***************************



دوستم زنگ زده موبایلم میگه ممد پول داری یه خورده بهم بدی؟ بهش میگم: بیا عابربانکم رو بگیر برو. میگه: توش پول داری. گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ گفتم تو خونه نشستی دلت گرفته / گفتم بدم بری یه دوری باهاش بزنی!



***************************

دیشب رفته بودم خونه خواهرمینا ، دختر خواهرم یه نقاشی رو بوم کشیده بود خیلی قشنگ گفتم خودت کشیدی ؟ گفت پـَـ نـَـ پـَـ دادم پیکاسو بکشه جوونا هم خودی نشون بدن



***************************



رفتم خونه دانشجویی یکی از دوستام داشتم یکی از ظرفای چرب مورچه زدشو می شستم اومده بالا سرم میگه ای وای چی کار می کنی داری ظرف و می شوری؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ مورچه ها هوس آب تنی کرده بودن آوردمشون حموم!



***************************



دوستم گفت: اگه با گوشی برم تو اینترنت از شارژم کم میشه؟ گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ از ذخیره ارزی کشورهای عضو اپک کم میشه



***************************



داییم ما رو برای یه پک قیلون دعوت میکنه باغ سیب مال بکی از رفقاش.. مامانم میگه حالا میخواین قیلون بکشید؟؟؟؟ میگم پـَـ نـَـ پـَـ اومدیم سیباشونو دستمال بکشیم!



***************************



واسه دوستم عکس ایمیل کردم زنگ زدم میگم فرستادمش واست . میگه یعنی الان تو ایمیلمه؟ پـَـ نـَـ پـَـ الان دم در خونتونه ولی دستش به زنگ نمیرسه درو بزن بیاد بالا



***************************



ممیز ایزو اومده رفته تو سالن تولید کنار دستگاه تراش از اپراتورش میپرسه شما تراشکارین؟ پـَـ نـَـ پـَـ مدیر عامل اوقات بیکاریش میاد کمک بچه ها



***************************



مامانم زنگ زده میگه کجایی؟گفتم با بهروز رفتم بازار گفت:بهروز رفیقت؟؟ پـَـ نـَـ پـَـ سس مایونزه بهروز



***************************



میگم رسیدی خونه زنگ بزن،میگه تلفن کنم؟،میگم پـَـ نـَـ پـَـ زنگ خونه بغلی رو بزن در رو



***************************



کمیته انضباطی دانشگاه خواسته رفتم تو میگه شما دو ترم تعلیق خوردید اعصابم خورد سرمو انداختم پایین دارم لبمو میخورم میگه ناراحت شدید؛ پـَـ نـَـ پـَـ خوشحال شدم دارم فکر میکنم چجوری این لطف شما رو جبران کنم



***************************



یکی تو دانشگاه ازم پرسید ورودی چندی؟ گفتم۸۵ همچین با تعجب گفت پس ترم اخری گفتم پـَـ نـَـ پـَـ ترم اولم ولی از آخر اومدم شروع کنم



***************************



دیشب شام املت داشتیم خواهرم توش رب زده بود با گوجه و … سر سفره مامانم گفت بهش رب زدی مزه گوجه رو از بین برده

خواهرم گفت مگه گوجه هم مزه داره؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ گوجه رو واسه قشنگی غذا می زنن که تو غذا ها رتبه بیاره!!



***************************



رفتیم یه باغی دزدی من از درخت رفتم بالا دوستم میگه رفتی گردو بچینی؛ پـَـ نـَـ پـَـ گنجشکم رفتم آشیون بسازم. یه دفعه گفت وای صاحب باغ داره میاد بهش میگم حالا تو فرار میکنی ،میگه پـَـ نـَـ پـَـ منتظر میمونم تو آشیانتو بسازی



***************************



لباس خریدم . کارته عابرمو گذاشتم رو میز میگم ۲۰۱۵ . میگه رمز کارتته.؟ میگم پـَـ نـَـ پـَـ تلفنمه . شب زنگ بزنی لاو بترکونیم !

دوستم روزنامه دستشه میگم صفحه جدولشو بده من میگه میخوای حلش کنی؟ پـَـ نـَـ پـَـ میخوام از رو چیدمان جدولش محوطه باغ طراحی کنم



***************************

یه یارو لبه پشت بوم یه ساختمون ۱۲ طبقه واستاده بود و میخاست خودشو بندازه پایین. بهش میگن میخای خود کشی کنی؟میگه: پـَـ نـَـ پـَـ اومدم ماشینمو پارک کنم



***************************



رفتم کفش بخرم یه کفش پوشیدم خوشم اومده میگم همینو میخوام فروشنده میگه اون لنگشم بدم میگم پـَـ نـَـ پـَـ بده پسر حاکم پیدام کنه



***************************



یه شب یه یارو که نقاب زده بود با تفنگ جولوی یه دختره تو خیابون رو میگیره.دختره میگه:میخای پولامو بدزدی؟یارو میگه: پـَـ نـَـ پـَـ اومدم بهت پیشناهاد ازدواج بدم .چون دیر وقت بود گفتم مزاحم خانواده نشم



***************************

یکی از این سوسک کوچیکا از جلو پام رد شده یه دستمال از جیبم درآوردم … دوستم میگه میخوای بکشیش ؟ پـَـ نـَـ پـَـ آبریزش بینی داره میخوام نریزه رو قالی

***************************



به همسایم میگم جارو برقی دارید؟ میگه جاروبرقی می‌خوای؟ پـَـ نـَـ پـَـ می‌خواستم چک کنم اگه ندارید براتون بخرم.



***************************



پیرزنه ، زنگ زده خونه … میگه مامان تشریف دارن؟ ، میگم کاریشون داشتین؟ میگه پـَـ نـَـ پـَـ به این بهونه میخواستم با خودت بیشتر آشنا شم… امروز کی وقتت آزاده ؟



***************************



به مامان بزرگه میگیم ممکنه شب دیر بیام خونتون،.. شبا پشت در میندازی ؟ میگه پـَـ نـَـ پـَـ چار تاق باز میذارم برام بخونی پشت در و ننداختی نه نه با خوب و بدم ساختی نه نه …



***************************



زنگ زده بهم میگه آهنگ پیشواز گذاشتی؟ پـَـ نـَـ پـَـ گروه ارکستر اوردم برات زنده اجرا کنن خودمم دارم میخونم



***************************



خانمم را بردم اتاق عمل سزارین،ماما میپرسه برای عمل امدید؟ پـَـ نـَـ پـَـ امدیم نوزادان را ببینیم یک خوشگله شو برای اتاق خوابمان انتخاب کنیم؟!



***************************



یه مرد با ریش وپشم دراز و لباس مندرس کنار خیابون وایستاده داداشم میگه این گدائه؛ پـَـ نـَـ پـَـ کارل مارکسه اومده ببینه کارگران جهان با هم متحد شدن یا نه



***************************



تو باغ وحش یه مار پیتون دیده میگه این مار؟

میگم پـَـ نـَـ پـَـ نخ دندون رستم که سیمرغ با قدرت جادویی بهش جون داده.



***************************

زنه دوقلو زایده…پرستاره یکی از بچه هارو میبره براش….زنه میپرسه:اون یکی هم میارین؟؟؟پرستاره گفت: پـَـ نـَـ پـَـ فعلا اینو ببرین استفاده کنین…ده روز بعد از فعال سازی اون یکی هم پست میکنیم درِ خونتون



***************************



زنگ زدم تاکسی تلفنی میگم کد ۸۹ هستم ماشین دارین ؟ میگه بله میخوایین؟ میگم پـَـ نـَـ پـَـ میخواستم بگم خوش به حالتون که ماشین دارین ما نداریم

طرف اومده تو شرکت که کلی روی در و دیوار آرم و پوستر بیمه س میگه ببخشید اینجا شرکت بیمه س ؟

میگم پـَـ نـَـ پـَـ نونوائیه الان خمیر تموم کردیم !



***************************



نیم ساعته تو خیابون دنباله دخترم .میگه میخای شماره بدی میگم پـَـ نـَـ پـَـ شبیه مایکل اسکوفیلدی دارم تعقیبت میکنم به سیلا برسم



***************************



بهش میگم اگه بتونی میری اونور یا اینجا می مونی؟

میگه خارج از کشور؟ پـَـ نـَـ پـَـ اتاق بغلی رو میگم!



***************************



سر صبح داشتم نرمش میکردم بابام پرسید داری نرمش میکنی. پـَـ نـَـ پـَـ قر تو کمرم فراوونه نمیدونم کجا بریزم



***************************



تو مراسمِ تیرباران میگه می خوان بکشنش؟

میگم پـَـ نـَـ پـَـ واسه آبکش کردنِ برنج عروسی، آبکش کم اومده!!!رفقای با مرامِ داماد دارن آبکش می سازن



***************************



به بارومیگی افتابه داری؟میگه براخونه می خوای؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ براقالب کیک جشن تولد بابام می خوام،اخه سنتی دوست داره.



***************************



میگه سوسک؟

میگم پـَـ نـَـ پـَـ شاه زادس جادوگر بی رحم اینجوری طلسمش کرده.

خندید و گفت بکشمش؟

گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ تا من و شاهزاده اسبارو زین می کنم پاشو آذوقه جمع کن بریم به جنگ جادوگر طلسم بشکنیم این شاهزادرو نجات بدیم

رفتم پادگان فرمانده دید گفت تو سربازی ؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ ماشین شهرداریم اومدم شمارو ساعت ۹ ببرم



***************************



به مامانم میگم من سحری هم نخوردم خیلی گشنمه میگه یعنی افطار میخوری ؟ پـَـ نـَـ پـَـ نمیخورم ببینم من بیشتر طاقت دارم یا شتر تو صحرا



***************************

سر کلاس راهنمایی رانندگی نشسته بودم .کلاس گرم بود و همه خیس عرق شده بودند .

به مسئول کلاس میگم : ببخشید خانم میشه کولر رو روشن کنید

میگه :گرمه. گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ هممون از خجالت خیس عرق شدیم.



***************************



دیشب دختر خالم خیلی گریه مدکرد نمیذاشت بخوابم به مادربزرگم یه قصه براش بگو تا اروم شه گفت مثله قصه ی شاه پریون گفتم پـَـ نـَـ پـَـ قصه هفت دراکولا در شبو تعریف کن که دیگه اصلا نخوابه



***************************



توی سلمونی نشسته بودم که یکدفعه یه مرد کچله امد تو. آرایشگر با نیشخند بهش گفت: امدی آب بخوری؟ مرد گفت: پـَـ نـَـ پـَـ امدم موهام کوتاه کنی


[+] نوشته شده توسط مسلم در 2:34 قبل از ظهر | |







کد انتقال(دایورت)یک وبلاگ به وبلاگ دیگری

کد انتقال(دایورت)یک وبلاگ به وبلاگ دیگری

احتمالا تا حالا شده كه آدرس وبلاگتون رو عوض كرده باشيد و بخواين بازديد كننده‌هاي وبلاگ قبلي‌تون رو به آدرس جديد منتقل كنيد. كد زير اين كا رو به راحتي و به سرعت براي شما انجام مي‌ده.
من خودم از اين كد براي اولين وبلاگم استفاده كردم. (البته اگه الان به اون وبلاگ بريد دوباره به همين آدرس بر مي گرديد)
قبل از استفاده از این کد حتما توضیحات کد رو بخونید.
بين دو تگ head و head/ در بالای قالب وبلاگ قرار بديد.
۲- اگه پیدا نکردید می تونید از دکمه های Ctrl+F استفاده كنيد. و كلمه head رو سرچ كنيد.
۳- بجاي عبارت «آدرس مورد نظر» در كد آدرس وبلاگ جديد خود را بنويسيد.
۴- اين كار (يعني انتقال به آدرس جديد) بعداز ۱۰ ثانيه (۱۰۰۰۰ ميلي ثانيه) انجام مي شود. مي توانيد با صفر كردن اين عدد بلافاصله عمل انتقال را انجام دهيد.

۵- جاهاي ديگه كد هم كه چيز خاصي نداره كه بشه دستكاري كرد. و فقط باعث از كار افتادن كد ميشه

 

 

 

کد:


[+] نوشته شده توسط مسلم در 1:37 بعد از ظهر | |







کد محصولات متنی روزانه ایرانسل+غزلیات و قصاید شاعران مشهور معاصر

کد محصولات متنی روزانه ایرانسل+غزلیات و قصاید شاعران مشهور معاصر 

 

 

محصولات ادبی

 

برای دریافت کافی است کد کلید واژه را به ۸۲۸۲ ارسال نمایید .

 

نام محصول قیمت محصول کلید واژه محصول
مثنوی مولوی ۳۵۰ ریال OZV masm
غزلیات عطار ۳۵۰ ریال OZV atag
قصاید عطار ۳۵۰ ریال OZV atagh
منطق الطیر عطار ۳۵۰ ریال OZV atam
رباعیات عطار ۳۵۰ ریال OZV ataro
فرهاد و شیرین وحشی بافقی ۳۵۰ ریال OZV bafs
قصاید ملک الشعرای بهار ۳۵۰ ریال OZV bahg
نان و حلوا و نان و پنیر شیخ بهایی ۳۵۰ ریال OZV bahn
سخنان دکتر شریعتی ۳۵۰ ریال OZV drsh
شاهنامه فردوسی ۳۵۰ ریال OZV ferdosi
گلشن راز شبستری ۳۵۰ ریال OZV golra
غزلیات هاتف اصفهانی ۳۵۰ ریال OZV hatef
سخنان جبران خلیل جبران ۳۵۰ ریال OZV jebr
غزلیات خواجوی کرمانی ۳۵۰ ریال OZV kergh
خسرو شیرین نظامی ۳۵۰ ریال OZV nezk
مخزن الاسرار نظامی ۳۵۰ ریال OZV nezm
دیوان پروین اعتصامی ۳۵۰ ریال OZV parvin
موعظه های سعدی ۳۵۰ ریال OZV saadim
غزلیات شهریار ۳۵۰ ریال OZV shahg
عشاق نامه عبید زاکانی ۳۵۰ ریال OZV zake
غزلیات حافظ ۳۵۰ ریال OZV hafezg
غزلیات سعدی ۳۵۰ ریال OZV saadig
رباعیات سعدی ۳۵۰ ریال OZV sadro

 

 برای لغو هر یک از سرویس های متنی مورد نظر شما می توانید واژه laghv را همراه با کلید واژه ای که قبلا برای استفاده از این خدمات وارد نموده اید و عضو شده اید را وارد نمایید تا بتوانید این خدمات را لغو نمایید

 

 


[+] نوشته شده توسط مسلم در 11:55 بعد از ظهر | |







همه چیز باتـو شروع شد!


اما ...

هیچ چیز بدون تـو، تمام نمی شود


حتی همین دلتنگی های بیهوده من....


[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:37 بعد از ظهر | |







می دونم برات عجیبه این همه اسرار و خواهش


این همه خواستن دستات بدون حتی نوازش


می دونم که خنده داری، واسه تو گریه یه درده

می گزری از من و میری، اما بازمن برمی گردم

چاره ای جز این ندارم اخه خون شدی تو رگهام

می میرم اگه نباشی بی تو من بد جوری تنهام

می دونم یه روز می فهمی روزی که دنیا رو گشتی

من چه جوری تو رو خواستم تو چه جور ازم گذشتی


[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:37 بعد از ظهر | |







دل شكسته ام را خریدار نباشد

آیا كسی هست كه وصله زند دل من

نمی دانم چرا این دل من برای تو خود را باخت
من هنوز تو را خواهانم

منتظر با قلبی شکسته به دست خودت

تا بیایی و قلب شکسته ام را مرحم باشی

من منتظر به در می نشینم تا كه بیایی

مرا با خود به آن سوی عشق رسانی

دوست دارم كه مرا چون یار خود

بار دگر دوست بداری

ولی می دانم كه چرا تو دلم را شكستی


[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:36 بعد از ظهر | |







چشمای تو یادم می یاد دوباره گریم می گیره
وقتی بهت فکر می کنم وجودم رو غم می گیره
همش می گفتم که یه روز عشقم رو باور می کنی
می خواستمت نفهمیدی نفهمیدی قلبم رو پرپر می کنی


[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:36 بعد از ظهر | |







تو امتداد سرنوشت کی بود که از تو مینوشت
زندگی منو تو رو با غمو غصه می سرشت
با این همه گناه درد کی میره آخرش بهشت
ببین ببین که دسته من هر جا رسید از تو نوشت
میان جاده ها گرد مسافرا به جاست
تو شهر تو غریبه ام غریبه ای که بی صداست


[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:35 بعد از ظهر | |







تا کی می خوای ردم کنی پیش همه بدم کنی
میخوای که از عشقه خودت رسوایی عایدم کنی

حالم خرابو داغونه بی مهریات فراوونه

اگه منو نخوای دیگه نفس برام نمی مونه
گریه هامو نمی بینی غصه هامو نمی دونی
فریاد قلبه زخمی مو تو چشامو نمی خونی
فرقی برات نمی کنه که من بمونم یا برم

حتی دلت نمی سوزه که پیش چشمات بمیرم
اینقدر دل شکسته ام از این زمونه خسته ام
تو از پیشم رفتی هنوزم به پات نشسته ام


[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:35 بعد از ظهر | |







دلت دریای غمه ٫ میدونم
چشاتم ساحل ماتم ٫ میدونم
دست و پات مال خودت نیست ٫ میدونم
قلبت از آن خودت نیست ٫ میدونم
از پس هر نفست آه و درد ٫ میدونم
دردت از دندون و سر نیست ٫ میدونم
میدونم ٫ شبا دیگه خواب نداری
میدونم ٫ خنده و فریاد نداری
میدونم ٫ دلت شکسته ٫ میدونم
اشکت هر لحظه به لحظه ٫ میدونم
میدونم ٫ آب و هوای دل تو بارونیه
دنیا از نگاه تو ٫ ویرونیه
لحظه های زندگی برای تو ٫ حیرونیه
چی بگم تا مرحم دلت باشه


[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:34 بعد از ظهر | |







تکست آهنگ زیبای دلم تنگته از معین

http://www.mhe-lyrics.com/wp-content/uploads/2011/12/%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D9%85%D8%B9%DB%8C%D9%86-%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%AF%D9%84%D9%85-%D8%AA%D9%86%DA%AF%D8%AA%D9%87.jpg


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط مسلم در 3:9 بعد از ظهر | |







اعتماد نکن به حرفای قشنگ عاشقونه
اعتماد نکن به اونکه میگه منتظر میمونه
انتظار نداشته باش تنها باتو باشه وبس
شک نکن مطمئن باش باکسای دیگه هم هست
هرچی که داری تو سینه واسش رونکن نگو که ایینه
برای گفتن رازت لبای اون در کمینه
به خندهاش دل نبازی تو با گریه هاش نسازی
اینا همش یه فریبه که تورو بگیره به بازی
مواظب باش که نریزی اشک رو شونه ظریفش
مطمئن باش که تو با احساس نمیشی حریفش


[+] نوشته شده توسط مسلم در 3:4 بعد از ظهر | |







نه...سرمایمان از زمستان نبود بجز ما کسی زیر باران نبود

زمان روی یک سیب آغازشد
ولی سیب آغاز انسان نبود
خداخوردن سیب رامنع کرد
خدا آن زمان ها مسلمان نبود
خدا دید ما دوستدار همیم
که از خلقت خود پشیمان نبود
اگر لذت با تو بودن نداشت
چنین خوردن سیب آسان نبود
خدا راند ما راشبی از بهشت
بهشتی که اندوه درآن نبود
زمین ذره هایی پر از درد داشت
فقط آدم این گوشه مهمان نبود
خیابانی اول خدا آفرید
که جمعیت آن فراوان نبود
بجز ما که درآن قدم می زدیم
کسی عابرآن خیابان نبود
دل آدم آن وقت ها غصه داشت
ولی غصه اش قحطی نان نبود
وحالا به خاطر می آریم ما
زمانی که زنجیر وزندان نبود
زمانی که هنگام مجرم شدن
بجز سیب دردست انسان نبود


[+] نوشته شده توسط مسلم در 3:2 بعد از ظهر | |







هنوز حرفای ناگفته دارم گوش کن

توهم این زهر تلخ نفرتو نوش کن

اره تو راست میگی عشق بچه بازی نیست

همون بهتر بری مارم فراموش کن

یاد میگیرم از تو اینو که برم به یک بهونه

اسم این کارو بزارم راه حله عاشقونه

توی اوج اشکی یاد میگیرم که بخندم

هرکی سوخت وباخت مهم نیست

مهم اینه من برندم

من به غصه وا نمیدم

به تو هم بها نمیدم

توفقط یه نقطه بودی

من تورو صدا میدیدم


[+] نوشته شده توسط مسلم در 3:0 بعد از ظهر | |








اي تنها مسا فر سرزمين دلتنگيهايم.
اي تنها ماواي لحظات من.
اي تپش اميد در وسعت بيکرانه غمهايم خالصانه مي پرستم تو را و تنها به خاطر تو نفس مي کشم
به زندگي عشق مي ورزم تا روزي که از قفس تن و دنياي خاکي آزاد شوم و در آغوش ، تو را گيرم.

باور کن هم نقس شيرين زبانم تو کسي هستي که ستاره هاي آسمان بي تو خاموشند و با آمدن تو باز چشمک مي زنند.
نمي دانم تو چه هستي ؟ که هر وقت گريه ام مي کني ابرهاي آسمان از عاطفه و عشق بر من مي بارنند و با خنده تو احساس مي کنم خورشيد در کنار من است .
تا وقتي که غمگيني بزرگترين غصه هاي عالم به دوش من است. و اشکي به امتداد آسمان دلتنگي سهم من از زندگي است.
من از توفقط بها نه اي مي خواهم براي گريستن.دلم برايت تنگ است. من براي تو مي نويسم از زندگي از عشق از عاشقي و از دل ديوانه ام.

نگاههاي دلنشين تو دلم را پاک کرد.و از آن لحظه تا کنون در عشقت مي سوزم .
قلبم به ياد تو مي تپد و و نگاهم تو را مي جويد.هنگامي که زندگيم به شبهاي تيره و تار شباهت داشت و زماني هنگامي که مرگ را از ديده گانم به خود نزديک مي يافتم عشق تو در آسمان تيره و ظلماني وجودم طلوع کرد ودر عشق مقدس تو زندگي از دست يافته ام را يافتم

وجود تو نگاهه تو آغوشه تو هر کدام رشته عمر مرا بدست گرفته و طراوت و شيريني بر زندگيم بخشيده است
قلب و روح من به آرزوي تو زنده خواهد ماند

امشب غريبا نه در ظلمت و در خلوت تنهايي پيک غم را مي جويم غافل از آن که غم در من زندگاني مي کند امشب از هر نسيم که مي ورزد تو را مي پرسم و از تو خبر مي گيرم

عاشقم عاشق ستاره صبح عاشق ابري سرگردان عاشق دانه هاي باران

عاشق هر چه نام توست بر آن.


[+] نوشته شده توسط مسلم در 1:41 قبل از ظهر | |








ديگر براي اينکه گريه نکنم
هيچ بهانه اي ندارم
گريه گاهي رمز تدبير اشتباهات است
کاش چمدان عشقمان را آنقدر سنگين نمي بستيم که وسط راه آنرا به زمين بياندازيم وراه را بدون آن ادامه بدهيم
زندگي بدون عشق اينقدرخاليست که بعضي مواقع حتي زودتر از سکوت مي شکند
وتو اي کاش مرا مي فهميدي
اماحالا که مي روي قرارميان ماهيچ ؛ ولي بگو به چه بهانه مي روي


[+] نوشته شده توسط مسلم در 1:40 قبل از ظهر | |








در خراب آباد دل بسي زيستم و با هر جام صبوحي او در صحنه زندگي مست شدم و مجنون نگاهش شدم .
اسير كلامش شدم با نامش خود را تسلي دادم با يادش ماه و خورشيد را به يكديگر رساندم
اما او چون غزالي كه از صياد گريزان است همواره از يادم گريزان است
با چشمانم برايش كمند مي افكنم اما اين غزال بر باد سوار است و من نشسته برخاك .
او هم آغوش افلاك من هم جوار خار دربر دلدار .

در ساحل زيباي دلم كلبه اي ساختم حقيرانه و در وراي ذهنم حصاري ساختم تا دست تطاولگر زمانه ياد ش را از من به يغما نبرد .
در دالان هاي خيال شمعي برافروختم تا سيرت زيبايش بر من متجلي شود .

زورق گمگشته من در طوفان بي تو دوام نمي آورد .
بادبانهايش تكه پاره تنش شكسته است .
ليكن نمي خواهم تنها يادگارت هم در کشاکش ابرهاي لجوج فراموشي فنا شود


[+] نوشته شده توسط مسلم در 1:40 قبل از ظهر | |







روزي به تو خواهم گفت

روزي به تو خواهم گفت

روزي به تو خواهم گفت ازغربتم روزي که با ريزش برگها خزان زندگي من آغاز شد،آن روز که آفتاب گردان وجودم به سوي خورشيد دلت را آرزو مي کرد .
آن روز که ابرهاي سياه وسفيد سراسرآسمان چشمانم را فرا گرفته بود وباران غم ازگوشه ي آن به کوير سرد گونه هاي استخوانيم فرو ريخت .
آن روزهمه چيزرا در يک نگاه به تو خواهم گفت، آن گاه که سيلاب اشک هايمان يکي گردد


[+] نوشته شده توسط مسلم در 1:39 قبل از ظهر | |







سردي وجودت را با پاييزغم من دور ريز،به شانه هايم تکيه کن بگذار نغمه سبز بهار را در گوشهايت زمزمه کنم
مي دانم مي دانم که از پاييز بيزاري امِّا من پاييز نيستم که آرزوهايت را به تاراج برم
با من از درد هايت سخن بگو مي خواهم تورا بفهمم .مي خواهم تو شوم تا ديگر فراموشم نکني


[+] نوشته شده توسط مسلم در 1:39 قبل از ظهر | |







جامه اي بافته ام تار و پودش از عشق خواستم تا به تواش هديه کنم
ليک ديدم که در آن گوشهء باغ لاله اي پنهاني با نسيمي مي گفت: جامهء عشق برازندهء هرقامت نيست


[+] نوشته شده توسط مسلم در 1:39 قبل از ظهر | |







موقعي كه مي خواستمت مي ترسيدم نگات كنم،
موقعي كه نگات كردم ترسيدم باهات حرف بزنم.
موقعي كه باهات حرف زدم ترسيدم نازت كنم،
موقعي كه نازت كردم ترسيدم عاشقت بشم
حالا كه عاشقت شدم ميترسم از دستت بدم


[+] نوشته شده توسط مسلم در 1:38 قبل از ظهر | |







نامه اي به معشوق

زيباي من سلام
من از ديار عشق به تو نامه مي نويسم! اينجا همه پروانه ها در شعله شمع عاشقانه سوخته اند .
بلبلان در كنار گل پژمرده شان آرام خوابيده اند .
ماه تمام شب را به دنبال خورشيد مي گردد....
عمري مي خواستم كه عشق را با مداد رنگي هايم نقاشي كنم غافل از اينكه عشق يعني يكرنگي!
اين حرف را روزي كه مرا با كلام خويش مسحور كرده بودي از نگاهت خواندم. چه روز با شكوهي بود! آن روز آسمان را بين خودمان تقسيم كرديم : باران براي من خورشيد براي تو برف براي من ستاره ها براي تو....
ولي از آن روز مدتها گذشته است . باراني كه سهم من بود از چشمان من باريد . به موهاي سپيدم نگاه كن!همه مي گويند خيلي زود پير شده ام ولي تو كه مي داني همان برف هايي كه مال من بود بر سرم نشسته است . ناراحت نباش! به لبخند خورشيد و چشمك ستاره مي ارزيد....
من بازي عشق را به تو باختم. از باختن پشيمان نيستم ولي اي كاش مي توانستم يك بار ديگر دلم را به تو ببازم . حيف كه ديگر نمي توانم كمي شكسته شده ام . براي اين همه زيبايي نفس كم مي آورم...
اين نامه را با قاصدك برايت مي فرستم. تا يكي دو روز ديگر به دستت مي رسد . تا آن موقع من به اميد وصالت براي هميشه خوابيده ام . شك ندارم كه در زير خاك هم خواب تو را مي بينم. از اين كه بيش ازاين طاقت نياوردم و اين قدر زود رفتني شده ام متاسفم!
مرا ببخش مجنون خوبي برايت نبودم...
به اميد ديدار ليلاي من


[+] نوشته شده توسط مسلم در 1:37 قبل از ظهر | |







امشب هوا باراني است . امشب هوا باراني است و من گريه نمي كنم .
امشب هوا باراني است و من نه من امشب مي گريم .
شايد دل گرفته ام ، همچو ابر بارني گشايشي از گريه شبانه بگيرد .
شايد اشكهايم در ميان قطرات باران گم شود . باران ، اشكهايم را مي شويد .
شايد هيچكس نفهمد كه من گريسته ام . اما نه تو حتما ًمي فهمي .
فردا كه ببينمت ، صفاي آسمان بهاري دلم را خواهي ديد و به نمناكي هواي دلم پي خواهي بر


[+] نوشته شده توسط مسلم در 1:37 قبل از ظهر | |







عشقم را نثار تو کردم ...اما نپذيرفتي . زندگيم را وقف تو کردم اما در کنارم نماندي ، کاش روزي آن را برگرداني.
عشقم را نثار تو کردم ...اما نپذيرفتي . عشقم را به تو هديه کردم آن را دور انداختي ، کاش روزي آن را به من بر گرداني...


[+] نوشته شده توسط مسلم در 1:36 قبل از ظهر | |







خداحافظی به سبک ایرانی:

بعد مهمانی از روی مبل بلند میشن میگن: خب آقا زحمت دادیم خداحافظ..

دو قدم جلو تر آقا خداحافظ
...
جلو در آقا خداحافظ

داخل حیاط با صدای بلند آقا تشریف بیارین منزل ما خداحافظ

جلو در حیاط (ساعت 1 نصف شب)آقا بریم دیر وقته خداحافظ

جلو در ماشین خداحافظ

داخل ماشین خداحافظ

ماشین در حال حرکت بووووووق بوووق یعنی خداحافظ

فردا صبح شمسی جون زنگ میزنه به اشرف جون میگه:

اوا ... دیشب نفهمیدم از اعظم جون خداحافظی کردم؟ از طرف من ازش خداحافظی کن...!!


[+] نوشته شده توسط مسلم در 4:59 بعد از ظهر | |







از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی؟
گفت : 4 اصل
اول : دانستم که رزق مرا دیگری نمیخورد , پس آرام شدم
دوم : دانستم که خدا مرا میبیند , پس حیا کردم
سوم : دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد , پس تلاش کردم
چهارم : دانستم که پایان کارم مرگ است , پس مهیا شدم


[+] نوشته شده توسط مسلم در 4:57 بعد از ظهر | |







خدایا ، مرسی ...

خدایا مرسی که سلامتی دارم ...

مرسی که می توانم راه بروم و برای ...خودم چای بریزم ...

مرسی که وقتی روی کاناپه دراز کشیدم ، توانش را دارم تا بلند شوم و کنترل تلویزیون را بردارم ...
...
مرسی که زبان دارم و می توانم انتهای شام ، از مادرم برای غذای خوشمزه اش تشکر کنم ...

مرسی که دنیایت را با چشمانم ، رنگی می بینم ...

مرسی که می توانم ، نابینایی را از خیابان رد کنم ...

مرسی که می توانم بارهای پیره زنی تا درب منزلش ببرم و پیرزن از من تشکر کند و سیبی به من هدیه بدهد ...

مرسی که می توانم کالسکه نوزاد ، مادری را بلند کنم و بالای پله ها بگذارم ...

مرسی که می توانم بخندم ، گریه کنم ، بغض کنم ، دوست داشته باشم و دوستم داشته باشند ...

مرسی که دوستانی دارم تا روز تولدم را به من تبریک بگویند ...

خدایا ، دنیایت زیباست ، فقط ما باید این زیبایی های ساده را ببینیم...
با تمام سختی می خندم ...


[+] نوشته شده توسط مسلم در 4:56 بعد از ظهر | |







عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛
بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری !
بعد از چند روز به دوستی
بعد از چند ماه به همکاری
بعد از چند سال به همسایه ای ...
اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !
دیگر وقت آن رسیده که اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم.
او که یگانه است و شایسته


[+] نوشته شده توسط مسلم در 4:55 بعد از ظهر | |







پر کن پیاله را
کاین جام آتشین
دیری ست ره به حال خرابم نمی برد !

این جام ها ، که... در پی هم می شود تهی !
دریای آتش است که ریزم به کام خویش ،
گرداب می رباید و ، آبم نمی برد !

من ، با سمند سرکش و جادویی شراب ،
تا بی کران عالم پندار رفته ام
تا دشت پرستاره ی اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته ی مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریزپا ،
تا شهر یادها …
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر ، خوابم نمی برد !

هان ای عقاب عشق !
از اوج قله های مه آلود دوردست
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد !

آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد !
در راه زندگی ،
با اینهمه تلاش و تمنا و تشنگی ،
با اینکه ناله می کشم از دل که : آب … آب !
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد !

پر کن پیاله را


[+] نوشته شده توسط مسلم در 4:51 بعد از ظهر | |







نفر قبلیتو حاضری باچی عوض کنی؟!
1-با آدامس
2-من آدم فروش نیستم
3-با دنیا عوضش نمیکنم
4-بایه پاکت سیگار marlboro
... 5-بایه فرغون
6-اگه اددم کنه عوضش نمیکنم
7-بانفر قبلی
8دوسش دارم عوضش نمی کنم
9-با کارت بنزین
10-بی خیال
11-نفس وکه عوض نمی کنند
12-باصدهزارتومن پول
13-یه بلیط سفر به دور دنیا
14-با جنیفر لوپز!
15-با برد پیت
16-اگه ده تا کلاغ پر بره عوضش نمیکنم
17-یه سیخ جیگر
18-یه بسته چی توز موتوری
19-دلم نمیاد عوضش کنم
20-یه سال اشتراک رایگان روزنامه جام جم
21- دی وی دی کامل برنامه زلال احکام
22-پنج سکه طلا
23- سه سال بلیط رایگان شرکت در راهیان نور
24- اگه بگه دوست دارم عوضش نمیکنم
25-بلیط رایگان سفر سه روزه به کابل
26-با یکی خوشگل و خوشتیب تر
27-راضیم ازش عوضش نمیکنم !
28-نمیدونم
29- اگه یه شام/ناهار بهم بده عوضش نمی کنم
30- یه عروسک خرسی
31- اگه یه دست مشت و مال اساسی بهم بده عوضش نمیکنم !


[+] نوشته شده توسط مسلم در 4:50 بعد از ظهر | |







من واقعا تو خلاقیت بعضی از این دخترا موندم
دختره 150 سانت مفید قد داره
10 سانت پاشنه زده زیر کفشش
کلیپس بسته رو کلش اونم یه 7 سانت مرتفع ترش کرده
بعد میگه من با پسرای قد کوتاه دوست نمیشم!!!


[+] نوشته شده توسط مسلم در 4:47 بعد از ظهر | |







یادش بخیر ما بچه بودیم ، واسه پوشکمون یه دستمال کهنه ای ، لنگ ماشینی چیزی پیدا

میکردن ، میذاشتن لای پامون بقچه میکردن تا یه هفته بعد بازش کنن !
الان پوشک زدن واسه بچه با خروجی هوا از هردو طرف ، ۸ لایه محافظ ، ویتامینه ، همراه

... با عصاره مالت ، ۱۲ ایربگ ، کروز کنترل ، سنسور عقب ، تهویه مطبوع ، با ال سی دی و

… خلاصه فول آپشن دیگه !!! از ال سی دی هم توشو نشون میده دیگه لازم نیست ره به ره

بازش کنن


[+] نوشته شده توسط مسلم در 4:32 بعد از ظهر | |







یه آدمایی
یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میدن…
هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم..
وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده,
راهشون رو کج میکنن از یه طرف دیگه میرن که اون نپره…

همینایی که تو سرما اگه یخ ام بزنن, دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون…
اونایی که تو تلفن یهویی ساکت میشن
اینایی که همیشه میخندن
اینایی که تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن
همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن
اینا فرشتن …
تو رو خدا اگه باهاشون میرید تو رابطه, اذیتشون نکنین …
تنهاشون نزارین ؛ داغون میشن …


[+] نوشته شده توسط مسلم در 4:30 بعد از ظهر | |







اینجا... کنار پنجره
هیچ چیز،جز انتظار
سرک نمی کشد
به تاریکی اتاق...
اما... فقط اینجاست
که آرامم می بخشد...
... دودوی چشمانت را
در قابی از آمدن
خیره می شوم
و
در خاطراتت غرق...
...
غریق دردم کردی
همنشین رنج
و
همراه سکوت...


[+] نوشته شده توسط مسلم در 4:30 بعد از ظهر | |







مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.

زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم.
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره.
زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم.
... مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.
زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی.
مرد جوان: منو محکم بگیر.
زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.
مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.

روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند.


[+] نوشته شده توسط مسلم در 4:26 بعد از ظهر | |







خدایا یادت هست...؟! اون روز دستتو گرفتم کشیدم بردم پیش اون...!
با انگشتم مستقیم نشونش دادم گفتم: "خدا من اینو می خوام ، خودت درستش کن"
نگاهی بهش انداختی و گفتی:تو ... این...؟! من بهتر از این رو بهت میدم...!
من پامو کوبیدم زمین و گفتم: نه! فقط همین ! من اینو خیلی دوست دارم ! فقط همینو می خوام...!
برگشتی مستقیم توی چشمانم زلزدی و گفتی: نمیشه...! آخه او مال کس دیگه ای شده...!
بعد روتو برگردوندی وقدم زنان رفتی...
خدایا یادت هست...؟؟؟!!!
منم یادم می مونه...!!!


[+] نوشته شده توسط مسلم در 4:25 بعد از ظهر | |







یک مترسک خریده ام
عطر همیشگی ات را به تنش زده ام
در گوشه اتاقم ایستاده
درست مثل توست ، فقط اینکه روزی هزار بار از رفتنش مرا نمی ترساند . .
انتظار ، نغمه خیس نگاه انسانهایی است که زندگیشان بوی تنهایی می دهد …


[+] نوشته شده توسط مسلم در 4:24 بعد از ظهر | |







بله عروس

عروس عادي : با اجازه بزرگترها بله (اين اصولا مثل بچه آدم بله رو ميگه و قال قضيه رو ميکنه.)

عروس لوس: بع..........له... (عروسهاي لوس رو بايد فقط سپرد به داماد و حجله...)

عروس زيادي مؤدب: با اجازه پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، دايي جون، عمه جون،...، زن عمو کوچيکه، نوه خاله عمه شکوه، اشکان کوچولو، ... ، مرحوم زن آقاجان بزرگه ، قدسي خانوم جون ، ... ، ... (اين عروس خانوم آخر هم يادش ميره بگه بله واس...ه همين دوباره از اول شروع ميکنه به اجازه گرفتن ... !)

عروس خارج رفته: با پرميشن گريت ترهاي فميلي ... اُ يس (اين هم بايد به سرنوشت عروس لوس برسه تا شايد آدم بشه)

عروس خجالتي: اوهوم (قابل توجه بعضيا)

عروس پاچه ورماليده: به کوري چشم پدر شوهر و مادر شوهر و همه فک و فاميل اين بزغاله (اشاره به داماد) آره.... ( وضعيت داماد کاملا قابل پيش بيني است)

عروس هنرمند: با اجازه تمامي اساتيدم، استاد رخشان بني اعتماد، استاد مسعودکيميايي، ...، اساتيد برجسته تاتر، استاد رفيعي، ... ، مرحوم نعمت ا..گرجي ، شير علي قصاب هنرمند، روح پر فتوه مرحومه مغفوره مرلين مونرو،مرحوم مارلين ديتريش، مرحوم مغفور گري گوري پک و ... آري ميپذيرم که به پاي اين لولوی خبيث بسوزم چو پروانه بر سر آتش ... ( تو که مادر منو ****اين ستاره ها يه حرف بدي بود که داماد به عروس زده بود ما هم سانسورش کرديم)

عروس داش مشتي: با اجازه بروبکس من که پايه ام ... (با عرض تشکر از داش .......... عزيز)

عروس فمنيست: يعني چي؟! چه معني داره همش ما بگيم بله ... چقدر زن بايد تو سري خور باشه چرا همش از ما سؤال ميپرسن ! ... يه بار هم از اين مجسمه بلاهت(اشاره به داماد) بپرسين ... (اصولا اين قوم فمنيست جنبه ندارن که بهشون احترام بذارن و يه چيزي ازشون بپرسن ... فقط بايد زد تو سرشون و بهشون گفت همينه که هست ميخواي بخواه نميخواي به سرنوشت عروس لوس و خارج رفته دچار میشی)


[+] نوشته شده توسط مسلم در 4:21 بعد از ظهر | |







زن از ديدگاه دكتر علي شريعتي

... زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند ...

ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر ...

مي تواند تنها يك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي ...

براي ازدواجش در هر سني اجازه ولي لازم است و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار مي تواني ازدواج كني ...

در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو ...

او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي ...

او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني ...

او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد ...

او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني ...

او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر ...

و هر روز او متولد ميشود؛ عاشق مي شود؛ مادر مي شود؛ پير مي شود و ميميرد


[+] نوشته شده توسط مسلم در 4:20 بعد از ظهر | |







روانشناسی از روی لباس

روانشناسی از روی لباس,تست شخصيت شناسيبیشتر اوقات انتخاب رنگ مشکی نشان دهنده آن است که این افراد انسانهایی رویایی هستند که در فضایی شاعرانه ز ندگی می کنندودر عین حال بسیار دست ودلبازند وتلاش میکنند با هر آنچه دارند به کمک دیگران رفته وگرهی از مشکلات آنها باز کنند.آنها بسیار اجتماعی ظریف وساده پسند هستند.
 
 
لباس های تنگ: افرادی که لباس های تنگ میپوشند عموما افرادی مغرور و زود رنج اند. همچنین افرادی بسیار جذاب هستند.افرادی شایسته و معقول اند.
 
لباس های گشاد: افرادی که لباس های گشاد میپوشند افرادی بخشنده هستند به هیچ وجه حسود نبوده و دوستان زیادی دارند. فداکار و صادق نیز هستند.
 
لباس های تیره: افرادی که لباس های تیره میپوشند عموما افرادی خودخواه بود و بسیار خونسرد هستند به ندرت عصبانی می شوند و و سلیقه ی خوبی در انتخاب لباس دارند.
لباس های روشن: افرادی که لباس های روشن میپوشند افرادی فداکار و صادق هستند. افرادی مهربان و شوخ طبع هستند عاشق صلح و صفا و ارامش اند.
 
سبز:انتخاب رنگ سبز برای لباس معمولا نشان دهنده آن است که صاحبان آن ,شخصیتی قوی واراده ای بالا دارند .در تصمیم گیری ها خیلی محکم عمل کرده وتا حدی خود رای ومغرورند .این افراد اعتماد به نفس بالایی دارند ودر کمک به دیگران پیشقدم می شوند.
 
آبی:اکثر آبی پوشها دارای نگاهی عمیق بوده وشخصیتی حساس وشفاف دارند .این افراد به راحتی فکر ونظر خود را به دیگران منتقل می کنند وبه همین نسبت شجاعت وجرات ویژه ای هم از خودشان نشان می دهند . آنها زندگی را زیبا دیده وبیشترین تلاش را برای استفاده بهینه از آن می کنند.
 
مشکی:بیشتر اوقات انتخاب رنگ مشکی نشان دهنده آن است که این افراد انسانهایی رویایی هستند که در فضایی شاعرانه ز ندگی می کنندودر عین حال بسیار دست ودلبازند وتلاش میکنند با هر آنچه دارند به کمک دیگران رفته وگرهی از مشکلات آنها باز کنند.آنها بسیار اجتماعی ظریف وساده پسند هستند.
 
قهوه ای:این افراد سمبل مهربانی ومحبت هستند.برخی روان شناسان می گویند رنگ قهوه ای هر چه تیره تر باشد مهر ومحبت صاحبش بیشتر است.این افراد بسیار خونسردند وتقریبا هر چه را می خواهند به راحتی تصاحب می کنندآنها دربدترین شرایط می توانند بهترین تصمیم ها را اتخاذ کنند.
 
خاکستری:انتخاب رنگ خاکستری نشان دهنده این نکته است که این افراد معمولا شخصییتی آرام وبا اعتماد به نفس دارند .هر چند روان شناسان میگویند افرادی که دل در گرو رنگ خاکستری دارند , دو دسته هستند : یا از شخصیتی عصبی وانقلابی دارند وهمیشه به دنبادل آرامش می گردند .آنها در مجموع انسانهایی سر سخت وسنگین دل هستند .نفوذ کردی برای همیشه در دلشان جای خواهی داشت.
 
سفید:افرادی که لباسهای سفید را دوست دارند انسانهای خوش قلبی هستند وهمیشه به دنبال دوست می گرند.این افراد معمولا از کودکی روی پای خود بزرگ شده ودوست ندارند به دیگران تکیه کنند . در موقعیت های کاری , همیشه در حال ساختن نردبانی برای بالا رفتن از آن هستند , چرا که معتقدند از هر فرصتی باید استفاده کرد.
 
رنگهای روشن:انتخاب این نوع رنگها ,نشان دهنده این است که این افراد بشدت سر شار از انرژی مثبت بوده وعشق و بالندگی را به اطراف خود پخش میکنند . دیدار با این افراد ,اگر چه ممکن است همیشه خوشایند نباشد,اما بازگیری انرژی مثبت وسازنده از آنها می تواند بقیه روز را برای شما زیباتر ,دلچسب تر وقابل تحمل تر سازد.


[+] نوشته شده توسط مسلم در 2:19 بعد از ظهر | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 26 صفحه بعد