پزشکان معمولا خاطرات جالبی از کار و بیمارانشان دارند. علت جالب بودن این خاطرات یا بخاطر برخوردهای بانمکی است که بیماران با پزشک یا بیماریشان میکنند یا کمبود اطلاعات پزشکی است یا شاید وقوع بعضی اتفاقات در فضایی که سایه مرگ و بیماری در آن وجود دارد خود به خود تبدیل به طنز میشود. اما گوشه ای از خاطرات یک پزشک عمومی با ذوق را در ادامه مطلب بخوانید که بسیار زیباست.
اي ستاره، ما سلام مان بهانه است
عشق مان دروغ جاودانه است!
در زمين، زبان حق بريده اند،
حق، زبان تازيانه است!
وانكه با تو صادقانه درد دل كند،
هاي هاي گريه ي شبانه است!
زندگی ادامه داره
حتی وقتی ما نباشیم
اگه آشنا بمونیم
یا مث غریبه ها شیم
زندگی همینه جونم
گاهی همرنگ خزونه
با حقیقت جون می گیره
گاهی هم رنگین کمونه
گاهی هم مثل یه ماهی
توی یک تنگ طلایی
آره رسم دنیا اینه
چه بخواهی چه نخواهی...
شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم
نیست از هیچ طرف راه برون شد ز شبم
زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته ی این ایل و تبارم چه کنم
من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام
چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم
متولدین فروردین ماه :
به سوی من بیا
تاتو را حس کنم
و دنیا خواهد دید
داستان عشقی سوزان را
که شعله اش در قلب من خواهى بود
به هنگام عاشقی گویی در دنیای شوالیه ها و پرنسس ها سر میکند.
قلبا عاشق است و در عشق پا بر جاست.
سپيده خداوردی دارای تحصیلات ادبیات نمایشی از دانشگاه آزاد اراک می باشد. وی بازیگری را با مجموعه "بچه های خیابان" همایون اسعدیان آغاز کرد. وی در فیلم ها و سریال های متعددی مانند: "ایستگاه بهشت" به کارگردانی نادر مقدس، "قهوه اسپرسو" به کارگردانی رضا بهشتی، "یک گوشه پاک و پرنور" به کارگردانی علی موذنی، "گیلعاد" به کارگردانی حسین سهیلی زاده و ... به ایفای نقش پرداخته است. در ضمن خداوردی ۱۱ سال سابقه فعالیت در زمینه موسیقی دارد و نوازنده ارکستر ملی است.
منتظر مانده بود وقتی به او رسیدم اشک از چشمانش جاری شد کنار او رفتم گفت : بگو که دوستم داری به چشمانش نگاه کردم ولی نگفتم که دوستش دارم روز بعد به دیدارش رفتم دستانش را روی قلبش گذاشته بود دستانش را بلند کردم گفت : بگو که دوستم داری بی اختیار شدم و نگفتم که دوستش دارم . چند روز بعد با 3 گل رز به دیدارش رفتم در بستر بیماری به من گفت : بگو که دوستم داری اشک در چشمانم حلقه زد و بغض گلویم را گرفت و نتوانستم بگویم دوستت دارم امروز که به دیدارش رفته بودم پارچه ای سفید به رویش انداخته بودند با وحشت پارچه را کنار زدم و فریاد زدم من نمی خواستم بگویم دوستت دارم می خواستم که بفهمی و درک کنی که. . . دوستت دارم ......
دوستت دارم چون تنهاترین فکر تنهایی منی
دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی
دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی
دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی
دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی
بیشتر فکر می کنم می فهمم چیزی تو این دنیا نیست که لایق تو باشه تو این همه
کلمه من برای گفتن حرف دلم کلمه کم می آرم
ولی اگه می خواهی بدونی چقدر دوست دارم برو زیر بارون و قطره های بارون و
بگیر اونایی رو که می تونی بگیری تو منو دوست داری و اونایی رو که نمی تونی
ما سه نفر بودیم
گربه و من و سنجاقک
سنجاقک
بال چپش درد میکرد
دیروز
کنار پنجره
بیصدا فوت کرد
ما دو نفر هستیم
گربه و من
گربه تمایلی به بازی ندارد
بیمار است
شاید
روی صندلی
یا زیر درخت بید
فوت کند
ما یک نفر می شویم:
من
که نمی دانم
چگونه
کنار پنجره
روی صندلی
یا زیر درخت بید
نبودنت را تاب بیاورم