نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





تو رو فریاد میزنم
تو لحظه های بی کسی
وقتی تو این شبای سرد
به داد من نمیرسی

... در کوچه های انتظار
باز دارم از تو کم می شم
در حسرت نگاه تو
پر از سکوت و غم می شم

شرم و حیات و دوست دارم
برق نگات و دوست دارم
تو آغوشِ خیالِ تو
طعم لبات و دوست دارم

باز تو رو فریاد میزنم.....


[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:40 بعد از ظهر | |







چون ماهیان که از عمق و وسعت دریا بی خبرند

عظمت تورا نمی شناسم
...
فقط می دانم که معبود این دل خسته هستی

واگر دیده از من برگیری خواهم مرد

[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:28 بعد از ظهر | |







اگه سیگار یارانه بشه چی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:23 بعد از ظهر | |







وطن یعنی دویدن در پی نان
وطن یعنی کمک کردن به لبنان
وطن یعنی عرب را چاق کردن
معلم های خود را داغ کردن
وطن یعنی صف نون صف شیر
وطن یعنی همش در گیر و درگیر
وطن یعنی همین بنزین همین نفت
همین نفتی که توی سفرها رفت
وطن یعنی پذیرای از افغان
وطن یعنی سفر استان به استان
وطن یعنی همین آیینه دق
وطن یعنی خلایق هر چه لایق


[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:18 بعد از ظهر | |







اين هم ازیک عمرمستي كردنم، سالهاشبنم پرستي كردنم، ای دلم زهرجدايی رابخور، چوب عمری باوفايي رابخور، اي دلم ديدي كه ماتت كردورفت؟ خنده ای برخاطراتت كردورفت؟ من كه گفتم اين بهار افسردنيست، من كه گفتم اين پرستو،رفتنيست، آه عجب كاری بدستم داد دل، هم شكست وهم شكستم داد دل!!


[+] نوشته شده توسط مسلم در 8:42 بعد از ظهر | |







زماني كه آدمیان وفاكنند وماهیان پرواز،آن هنگام فراموشت میكنم. ولي بدان كه نه آدمیان وفامىكنندو نه ماهیان پرواز، پس همیشه بيادت هستم!


[+] نوشته شده توسط مسلم در 11:55 قبل از ظهر | |







ساعتم را با وقت گل یاس تنظیم کردم تا همیشه در یادم بماند که عشق آب حیات است.


[+] نوشته شده توسط مسلم در 11:49 قبل از ظهر | |







قسمت این بود که من با تو معاصر باشم، تا در این قصه پرحادثه حاضر باشم، تو پری باشی و تا آنسوی دریا بروی، من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم...


[+] نوشته شده توسط مسلم در 9:12 قبل از ظهر | |







گاهي نفس به تيزي شمشير مي شود؛از هرچه زندگي ست دلت سير مي شود؛ گويي به خواب بوديم كه جوانيمان گذشت؛ اغلب چه زود فرصتمان دير مي شود؛كاري ندارم آنكه كجايي و چه مي كني؟ بي عشق سر مكن كه دلت پير مي شود....


[+] نوشته شده توسط مسلم در 9:12 قبل از ظهر | |







روزگاری ماهم ای گل، چون تویاری داشتیم این چنین رسوانبودیم اعتباری داشتیم ماکه امروزاین چنین افتاده ایم ازچشم خلق روزگاری سردر اغوش نگاری داشتیم ای که درفصل خزانم دیده ای با پشت خم، این زمستان را نبین، ماهم بهاری داشتیم


[+] نوشته شده توسط مسلم در 7:9 بعد از ظهر | |







روزگاری ماهم ای گل، چون تویاری داشتیم این چنین رسوانبودیم اعتباری داشتیم ماکه امروزاین چنین افتاده ایم ازچشم خلق روزگاری سردر اغوش نگاری داشتیم ای که درفصل خزانم دیده ای با پشت خم، این زمستان را نبین، ماهم بهاری داشتیم


[+] نوشته شده توسط مسلم در 7:9 بعد از ظهر | |







¤امروز به رسم معرفت
يادي ز ياران ميكنم.
¤درغربت تاريك و سرد از
غم حكايت ميكنم.
¤امشب وجودم خسته
است ازسردي دلهاي سرد.
¤آيا تو هم درياد من
هستي دراين شبهاي سرد.


[+] نوشته شده توسط مسلم در 5:56 بعد از ظهر | |







مانه آنیم كه در بازي تكراري این چرخ فلك/ هر كه از دیده مان رفت ز خاطر ببریم/یا كه چون فصل خزان آمد و گل رفت به خواب/دل به عشق دگري داده ز آن جا بپریم/ وسعت دیده ما خاك قدم هاي تو بود/خاك زیر قدمت را به دو دنیا بخریم


[+] نوشته شده توسط مسلم در 5:18 بعد از ظهر | |







عمرمن درعشق خوبان سررسید، موی من ازنازخوبان شد سفید.نازکردن بر من ازدیوانگیست، صیدمن چون صید مرغ خانگیست، من چه دارم کزتو پنهانش کنم؟ جان تقاضاکن که قربانش کنم..


[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:48 قبل از ظهر | |







روي آن شيشه تب دار تو را" ها "كردم/اسم زيباي تو را با نفسم جاكردم /شيشه بد جور دلش ابري و باراني شد/شيشه را يك شبه تبديل به دريا كردم


[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:44 قبل از ظهر | |







بگذار تا همیشه حقیرترین غم ها، یا ناچیز ترین شادی های خود را به هم بگوییم این اعتمادها، این همدلی با شکوه، هر دو حق و وظیفه ی عشق اند.


[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:33 قبل از ظهر | |







گاه دلتنگ میشوم!دلتنگ ترازهمه دلتنگی ها ،گوشه ای میشینم وحسرت هارامیشمارم وباخت هاراوصداهاشکستن هارانمیدانم وامیدراناامیدکردم ودام خواهش رانشنیده ام وبه دام تنگی خندیده ام که این گونه دلتنگم دلتنگ!


[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:24 قبل از ظهر | |







بارفيقان ازازل دست رفاقت داده ايم،دروفاى مامکن شک گرچه دورافتاده ايم


[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:24 قبل از ظهر | |







دوست

ای دوست به خدا دوری تو دشوار است
بی تو از گردش ایام ،دلم بیزار است
بی تو ای مونس جان
دل زغمت میسوزد
دل افسرده من طالب یک دیدار است.


[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:15 قبل از ظهر | |







دوست

(دوست)همان كهنه شرابيست كه هرچه بيشتر بماند مستيش بيشتر ميشود،تقديم به كهنه ترين شراب زندگيم ازطرف مست ترين دوست دنيا.


[+] نوشته شده توسط مسلم در 10:8 قبل از ظهر | |







گفتمش:دل ميخري؟ پرسيد:چند؟ گفتمش:دل مال تو، تنها بخند/خنده كرد و دل ز دستانم ربود،تا به خود باز امدم او رفته بود!دل ز دستش روي خاك افتاده بود،جاي پايش روي دل جا مانده!!!


[+] نوشته شده توسط مسلم در 9:17 بعد از ظهر | |







زیر باران بیا قـدم بزنیــــم                     حـــرف نشنیده ای بزنیــــم

 

نو بگوئیم و نو بیندیشیم                     عادت کهنه را به هم بزنیم

 

وز باران کـــمی بیاموزیم                      که بباریم و حرف کم بزنیم

 

کم بباریم اگر ولی همه جا                   عالمی را به چهره نم بزنیم

 

چتر را تا کنیم و خیس شویم                لحظه ای پشت پابه غم بزنیم

 

سخن ازعشق خودبخود زیباست         سخن عاشقانــــــــــه ای بزنیم

 

قلم زندگی به دست دل است                زنــــدگی را بیا رقـــــــم بزنیم


[+] نوشته شده توسط مسلم در 12:46 قبل از ظهر | |







عکس های فوق العاده بیحجابی از گلیشفته فرهانی


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط مسلم در 12:42 قبل از ظهر | |







وحشت از عشق که نه ............

ترس من از فاصله هاست !!!

وحشت از غصه که نه................

ترس من خاتمه هاست !!!

ترس بیهوده ندارم صحبت از خاطره هاست ..................

صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست !!!

کوله باری ست پراز هیچ که برشانه ی ماست ..............

گله از دست کسی نیست......................

مقصر دل دیوانه ی ماست !!!


[+] نوشته شده توسط مسلم در 12:40 قبل از ظهر | |







خدایا

                  
خدایا مرا ببخش اگر صدایت نمیزنم! فراموشت نکرده ام...
خدایا مرا ببخش اگر چیزی از تو نمی خواهم! همه چیز را از تو گرفته ام... خدایا مرا ببخش اگر طنابم را گسسته ام! پوسیده بود محکمترش را می خواهم... خدایا مرا ببخش اگر به سوی دیگری میروم! در این سو رهیافتگان کمترند... خدایا مرا ببخش اگر آتش عشقت را با اشک هایم بیرون می رانم!دارم شعله ور می شوم... خدایا مرا ببخش اگر خود پرستم! در وجودم تو را یافته ام... خدایا مرا ببخش اگر به دنیا دل بسته ام! در شوره زارش رد تو را می جویم... خدایا مرا ببخش اگر در عشقت کفر می گویم! قلبم گنجایش این همه رحمت را ندارد... خدایا مرا ببخش اگر چشمانم را بسته ام! میخواهم امشب خواب تو را ببینم...


[+] نوشته شده توسط مسلم در 6:15 بعد از ظهر | |







برای تو که می پرستمت

alt
می دانم صندوقچه قلب من آن قدر بزرگ نیست تا تمام رازهایم را پنهان کند. اصلا دفترچه خاطرات من آن قدر محدود است که جایی برای همه کلمات ندارد. حتی حساب دل ناتوانم را هم دارم. حساب جزر و مدهای گاه و بیگاهش را که چون طغیان کند سرریز می شود.
همه اینها را می دانم. حتی می دانم که تو خوب می دانی کدام فکر روی کدام قسمت ذهن من سنگینی می کند!تاکنون شده توی کارهایت پیچ بیفتد. آن قدر که کسی را بخواهی نزدیک تر از رگ گردن تا پناهت دهد! سرت را بگذاری روی شانه هایش و تمام حرفهایت را واگویه کنی و گریه کنی؟امروز شنبه است، با خودم فکر می کنم شنبه هایم چقدر قشنگ شده اند. اصلا همه روزهای خدا قشنگ اند. علتش را می دانی؟ خودم خوب نمی دانم! شاید بیشتر به این خاطر است که من با نامه هایم با تو حرف می زنم. بی آنکه تو بتوانی برای دلتنگ کردنم همه کلماتی که خدا برای مهربانی کردن آفریده است را به دعوا بکشانی.حوصله حرفهایم را نداری که هیچ!
با من مدارا نمی کنی که هیچ!
نامه هایم را پاره می کنی که هیچ!
پاره های قلبم را به باد می سپاری که هیچ…!
برای من دیگر چه می ماند؟!

هیچ هیچ هیچ…!


[+] نوشته شده توسط مسلم در 6:14 بعد از ظهر | |







مراقبت

و عاشقانه ای ست وقتی می گویی `من مراقب تو هستم`... من کلمه "مراقبت" را دوست می دارم. مراقبت یعنی عشق، یعنی دوستت دارم. یعنی من همین جا هستم، همین اطراف. یعنی کافی ست که بگویی، لب تر کنی، آن وقت من هستم... یعنی گاهی نیاز به گفتن هم نیست. من تو را می بینم و می فهمم. می فهمم که باید باشم، که باید گوش بدهم، که باید در آغوش بگیرم، که باید الان جلوی همه ی دنیا به ایستم به خاطر تو...

"مراقبت" یعنی دستت را بده به من، چشمت را بدوز به من و گوشت را بسپار به من و یادت باشد شاید امروز حرفمان شد، شاید امروز قلبم رنجید از تو اما حواسم هست که این همه ی داستان نیست. که من تو را قبول دارم، که من می توانم ببخشم، و اینکه یادت باشد "من تو را دوست می دارم"


[+] نوشته شده توسط مسلم در 6:9 بعد از ظهر | |







از طرف ادب به دوستداران ارتاس چت

                  


                                                                                                                                                                                                                                                                                                                               

        

   

     

 

 

 

                                                                                                                                              

        


[+] نوشته شده توسط مسلم در 4:36 بعد از ظهر | |







تولد

                                سوگل جان تولدت مبارک انشاالله عمر با برکت داشته باشی


[+] نوشته شده توسط مسلم در 3:40 بعد از ظهر | |







اسمش را میگذاریم؛دوست مجازی اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته . . خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند ...وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد وقت میگذاردبرایم، وقت میگذارم برایش . . نگرانش میشوم دلتنگش میشوم . . وقتی درصحبت هایم،به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقی ست . . هرچند کنارهم نباشیم هرچند صدای هم راهم نشنیده باشیم، من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هرکجا که باشد --- پس دوست من در دنیای مجازی دوستت دارم ...


[+] نوشته شده توسط مسلم در 3:17 بعد از ظهر | |







عشق از هر گل سرخی دلپذیر تر است ، اما خارهای آن قلب تو را عمیق تر از هر خاری سوراخ می کند .
 


[+] نوشته شده توسط مسلم در 2:48 بعد از ظهر | |







روزها رفت ولی یاد تو کمرنگ نشد / سال ها رفت و دل ساده ی من سنگ نشد / ذهن من بستر صد خاطره با یاد تو بود / نامت از صفحه ی این خاطره کمرنگ نشد .
 


[+] نوشته شده توسط مسلم در 2:43 بعد از ظهر | |







تقدیم به کسی که هنوز هم تکه ای از آسمان در چشمانش و جرعه ای از دریا در دستانش و تجسمی زیبا از خاطره ها و ایثارهای سرخ در معبد ارغوانی دلش به یادگار مانده است .
 


[+] نوشته شده توسط مسلم در 2:40 بعد از ظهر | |







آنجا که تو هستی دگر رهگذری نیست / غیر از غم دوریت مرا همسفری نیست / خواهم که به سویت پر پرواز در آرم / افسوس که از بخت بدم بال و پری نیست .


[+] نوشته شده توسط مسلم در 2:35 بعد از ظهر | |







$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$$_____________________________$$
$$_____________________________$$
$$_________$$$$$$$$$$__________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$_________$$$$$$$$$$__________$$
$$_____________________________$$
$$_____________________________$$
$$______$$$$$_______$$$$$______$$
$$____$$$$$$$$$___$$$$$$$$$____$$
$$___$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$___$$
$$___$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$___$$
$$____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$____$$
$$______$$$$$$$$$$$$$$$$$______$$
$$________$$$$$$$$$$$$$________$$
$$__________$$$$$$$$$__________$$
$$___________$$$$$$$___________$$
$$____________$$$$$____________$$
$$_____________$$$_____________$$
$$______________$______________$$
$$_____________________________$$
$$_____________________________$$
$$___$$$$$$$$$_____$$$$$$$$$___$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$$_______$$$$$$_____$$
$$______$$$$$$_____$$$$$$______$$
$$________$$$$$$$$$$$$$________$$
$$__________$$$$$$$$$__________$$
$$_____________________________$$
$$_____________________________$$


[+] نوشته شده توسط مسلم در 2:27 قبل از ظهر | |







خدایا این بند دل آدم کجاس که گاهی...





با یه اسم ؛





یه لبخند ؛





با یه نگاه





پاره میشه....


[+] نوشته شده توسط مسلم در 2:24 قبل از ظهر | |







خیال می کردم عشق عروسکی است که می توان با آن بازی کرد ولی افسوس که حال معنی عشق را درک کردم فهمیدم خود عروسکی هستم بازیچه ی دست سرنوشت


[+] نوشته شده توسط مسلم در 1:48 قبل از ظهر | |







به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد

 

به لیلی و به مجنون شدنش می ارزد

 

دفتر قلب مرا واكن و نامی بنویس

 

سند عشق به امضا شدنش می ارزد

 

گرچه من تجربه ای از نرسیدن هایم

 

كوشش رود به دریا شدنش می ارزد

 

كیستم آتش سردی كه هنوز حتم دارد كه به احیا شدنش می ارزد

 

دل من در سبدی عشق به نیل تو سپرد

 

نگهش دار كه به موسی شدنش می ارزد

 


[+] نوشته شده توسط مسلم در 1:46 قبل از ظهر | |







نامه

بنویس از سر خط           
بنویس که دلت دیگه به یاد اون نیست
بنویس که بدونه وقتی نباشه قلبت ازغصه خون نیست.
اون که گذاشت و رفت.یه روز سرش به سنگ میخوره برمیگرده.
دیگه صداش نکن.بزار خودش بیاد دنبالت بگرده.
دیگه گریه نکن.آخه اشک تو باعث شادی اونه.
دیگه به پاش نسوز.آخه اون واسه تو دیگه دل نمیسوزونه.
اگه میخواست میموند.حالا که رفت و غصش رفته ز یادم
.اگه پیشم میموند.میدید جز اون به هیشکی دل نمیدادم.

حیف که رفت


[+] نوشته شده توسط مسلم در 1:36 قبل از ظهر | |







جدیدترین کدهای آوای انتظار همراه اول

 

 

همراه اول کارت شارژ

 

 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط مسلم در 11:29 قبل از ظهر | |